یاسوج ۴۹_ گویی پایتخت طبیعت ایران شهر یاسوج باید در در هر نقطهای از خود لکهای از زشتی و نازیبانی بر پیشانی ببیند.
در شهری که روزی لقب «پایتخت طبیعت ایران» را یدک میکشید، این روزها حتی در نخستین نگاه، میتوان زخمها و لکههای نازیبایی را بر چهرهاش دید؛ گویی هر کوچه و خیابانش یادآور قصهای از بیتوجهی است.
در حالی که کت و شلوارهای برخی مدیران هر روز اتوکشیدهتر و صورتهایشان از برکتِ نشستن پشت میزهای مدیریتی سرختر میشود، یاسوج هنوز جامهای نو ندیده است و بر تن رنجورش وصلههای ناجور دوختهاند. شهری که باید مایه افتخار باشد، امروز بیشتر شرمسار است.
نمونه آشکار این بیتوجهی، بلوار قرنی است؛ یکی از پررفتوآمدترین نقطههای شهر که نقطهای در آن، به هر دلیل، تخریب شد اما حالا بیش از ۲۰ روز است که ترمیمش به کندی و بیعلاقگی میگذرد. نه نشانی از ماشینآلات پرکار دیده میشود و نه اثری از ارادهای برای پایان بحران.
این در حالی است که در گرمای شهریور، خیابانهای یاسوج پر از گردشگرانی است که آمدهاند طبیعت بکر و زیباییهای این شهر را ببینند؛ اما به جای آن، با صحنههایی روبهرو میشوند که بیشتر شبیه کارتپستال یک شهر خسته است. یاسوج، مقابل چشمان مهمانانش، خجالتزده ایستاده و مسئولانی دارد که ظاهراً یا این زشتیها را نمیبینند، یا دیده و راحت از کنارشان میگذرند.
پرسش اینجاست که چرا مسئولان ما از چنین صحنههایی شرم نمیکنند؟ آیا آینهای در اتاق کارشان نیست که تصویر شهر را به آنها نشان دهد؟ یا شاید ترجیح میدهند تنها تصویر اتوکشیده خودشان را ببینند.