به گزارش یاسوج ۴۹، بدون حضور فعال رسانه، درک ما از خشکسالی محدود بود به دیدن شیر خشکیده آشپزخانه یا باغهای سبزی که دیگر رنگ بهار را نمیبینند. اما رسانهها این بحران را از مرز یک روستا یا شهر فراتر بردند و به پدیدهای ملی و جهانی بدل کردند.
پخش گزارشهای تصویری از خشک شدن دریاچه ارومیه، زایندهرود و هامون باعث شد مردم در نقاطی که هرگز چنین صحنهای را تجربه نکرده بودند، نسبت به بحران آب حساس شوند. این انتقال تجربه غیرمستقیم، «حافظه جمعی» جدیدی پیرامون خشکسالی ساخت؛ حافظهای که هر ترک بر پوست زمین را به یک هشدار عمومی تبدیل کرده است.
رسانهها به عنوان پل میان پژوهشگران و افکار عمومی، مفاهیمی مانند کمربند خشک ایران، کاهش بارندگی در بازههای بلندمدت، افزایش تبخیر به دلیل گرمایش جهانی و تغییرات اقلیمی را که پیشتر در مقالات علمی محدود بود، سادهسازی کردند و به زبان مردم رساندند.
گزارشهای انتقادی رسانهها درباره سوءمدیریت منابع آب—از سدسازی بیرویه و حفر چاههای غیرمجاز تا کشت محصولات پرآببر—زمینه شکلگیری گفتمان مطالبهگری عمومی را فراهم کرد. اگر این نقدها تنها در جمعهای خصوصی باقی میماند، اثر اجتماعی نداشت. اما با ورود به صفحه نخست خبرها، این پرسشها تبدیل به مطالبهای فراگیر شد.
کمپینهای رسانهای، مفهوم صرفهجویی را از یک توصیه فردی به یک وظیفه اجتماعی ارتقا دادند و به تدریج این رفتار را در فرهنگ عمومی تثبیت کردند.
اگر رسانهها نبودند، خشکسالی همچنان پدیدهای «موقتی و گذرا» در ذهن جامعه میماند. اما اکنون آگاهی عمومی شکل گرفته که این بحران ریشه در تغییرات اقلیمی و ساختارهای مدیریتی دارد و راه حل آن جز با اقدام فوری، برنامهریزی علمی و مشارکت عمومی ممکن نیست.
در نهایت، رسانهها با آگاهیبخشی، نقد عملکردها و تغییر نگرش جامعه، همچنان یکی از مهمترین ابزارهای مقابله با بحران آب محسوب میشوند؛ ابزاری که میتواند پیش از رسیدن به روز «بیآبی»، هشدار دهد، مطالبه بسازد و مسیر مدیریت بحران را هموار کند.